۱۳۸۸ اسفند ۴, سه‌شنبه

ورزش

بعد از چهار سال اسمم را نوشته ام کلاس ورزش. درواقع بیشتر از چهارسال است که رسما در هیچ فعالیت ورزشی شرکت نکرده ام. اما اگر به خودم تخفیف بدهم می توانم بگویم تا چهارسال پیش آنقدر بدوبدو داشتم که به حساب ورزش سبک روزانه بیاید. اما این مدت هیچ تکانی نخورده ام! بدنم کم کم دارد مثل چوب خشک می شود. مدام هم به چربی های قسمتهای مختلف بدنم اضافه می شود. بالاخره همت کردم و اسمم را نوشتم. پریروز اولین جلسه ام را در کلاس "کاردیو کیک بوکس" شرکت کردم. حالا تمام بدنم درد می کند. از عضلات گردن و بازو گرفته تا شکم و باسن و پایین تر که بیایی ران و ساق پا و حتی امروز عضله ی کف پایم (که اصلا فکر نمی کردم بشود عضله به حسابش آورد!) درد گرفته اند. اما من به این زودیها کوتاه نمی آیم. نه که به خاطر سلامتی ام باشد، به خاطر پولی است که بابت ثبت نام یک ساله داده ام!!! امروز اگر آن کلاسی را که دوست دارم داشته باشند می شود دومین جلسه ی رسمی ام :) خدا به داد این بدن برسد!!!

۲ نظر:

  1. چه شب دوست داشتنی و به یاد ماندنی ای بود پریشب که دیروقت توی خیابون های خیس و خلوت با هم قدم زدیم و از باشگاه برگشتیم خونه.
    از کلاس که در اومدی، موهات یک کمی به هم ریخته بود و صورت سرخ از ورزش. یاد این شعر حافظ افتادم که زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست.
    ورزش کردن هم خودش خوبه هم احساس خیلی خوبی به آدم می ده.
    مخصوصا اگر بعدش وارد خیابون های قشنگ بشه و آروم قدم بزنه تا خونه. اون هم دو نفری :) ۰

    پاسخحذف
  2. خوش به حالت ساناز ! کاش منم یه تیر ماهی کنارم داشتم که حتی از موهای آشفته و قیافه ی خسته و آشپزی تکراری ام تعریف کنه !! بودن یه تیرماهی در کنار آدم بزرگترین نعمتیه که خدا نصیبش می کنه . قدر نعمت زندگیت رو بدون :) ... راستی نمی دونی چقدرررر دلم برای قدم زدن زیر بارون توی خیابونای قشنگ تنگ شده . گرفتاری های زندگی وطنی این رو هم ازمون گرفته ( تنبلی و بی برنامه گی های خودمونو باید بندازیم گردن وطن عزیز دیگه ... )

    پاسخحذف